معنی تش بخردن - جستجوی لغت در جدول جو
تش بخردن
تش بهیتن
ادامه...
تش بهیتن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تب بردن
(عُ مو مَ)
عبارت از دور کردن تب بود. (آنندراج). رجوع به تب بر شود
ادامه...
عبارت از دور کردن تب بود. (آنندراج). رجوع به تب بر شود
لغت نامه دهخدا
تکن بخردن
جنبیدن، تکان خوردن
ادامه...
جنبیدن، تکان خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
نر بخردن
حیوان ماده ای که آماده فحل دادن باشد
ادامه...
حیوان ماده ای که آماده فحل دادن باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
کل بخردن
کول بخاردن
ادامه...
کول بخاردن
فرهنگ گویش مازندرانی
رز بخردن
فرو ریختن، از هم پاشیدن
ادامه...
فرو ریختن، از هم پاشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
چش بخرده
عادت کرده، طمع کرده، در باور عامه کسی که مورد آزار چشم زخم
ادامه...
عادت کرده، طمع کرده، در باور عامه کسی که مورد آزار چشم زخم
فرهنگ گویش مازندرانی
چم بخردن
به دام افتادن، در بند افتادن، فریب خوردن، بدل خوردن در
ادامه...
به دام افتادن، در بند افتادن، فریب خوردن، بدل خوردن در
فرهنگ گویش مازندرانی
جر بخردن
جر و بحث کردن، پاپو شدن
ادامه...
جر و بحث کردن، پاپو شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جل بخردن
عصبانی، جر و بحث کردن، انکار
ادامه...
عصبانی، جر و بحث کردن، انکار
فرهنگ گویش مازندرانی
تل بخاردن
تکان خوردن آب، هل شدن، ترس ناگهانی
ادامه...
تکان خوردن آب، هل شدن، ترس ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی
کش بخردن
برخورد کردن به هم برخوردن، یکی از روشهای بالا رفتن از درخت
ادامه...
برخورد کردن به هم برخوردن، یکی از روشهای بالا رفتن از درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
تره بخردن
آویزان شدن چیزی به سبب سنگینی وزن
ادامه...
آویزان شدن چیزی به سبب سنگینی وزن
فرهنگ گویش مازندرانی
تا بخاردن
تاخوردن، خمیدگی و خم شدن، چین خوردن
ادامه...
تاخوردن، خمیدگی و خم شدن، چین خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیش بخردن
از جلوی کسی گذشتن، راه کسی را بریدن، جلوی راه کسی سبز شدن
ادامه...
از جلوی کسی گذشتن، راه کسی را بریدن، جلوی راه کسی سبز شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پم بخردن
شیر خوردن کودک
ادامه...
شیر خوردن کودک
فرهنگ گویش مازندرانی
پل بخردن
به جوش آمدن
ادامه...
به جوش آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پش بخاردن
از جلوی کسی گذشتن، راه کسی را بریدن، جلوی راه سبز شدن
ادامه...
از جلوی کسی گذشتن، راه کسی را بریدن، جلوی راه سبز شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پش بوردن
پا پیش گذاشتن، جلو رفتن، پیش روی کردن
ادامه...
پا پیش گذاشتن، جلو رفتن، پیش روی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پچ بخردن
پیچ خوردن پا و دیگر اعضای بدن
ادامه...
پیچ خوردن پا و دیگر اعضای بدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پت بخردن
به نقطه ی جوس رسیدن آب، غل خوردن، پچیدن از درد، تحمل مشقت.، پیچده شدن، پیچ خوردن
ادامه...
به نقطه ی جوس رسیدن آب، غل خوردن، پچیدن از درد، تحمل مشقت.، پیچده شدن، پیچ خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تن بردن
نزدیک شدن، به یاری کسی رفتن
ادامه...
نزدیک شدن، به یاری کسی رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی